با گناه نکردن بداد خود و مردم برسیم .

ساخت وبلاگ

ماجرای بَلْعم باعورا

بلعم باعورا از علمای بنیاسرائیل بود، و كارش به قدری بالا گرفت كه اسم اعظم میدانست و دعایش به استجابت میرسید. 
روایت شده: موسی ـ علیه السلام ـ با جمعیتی از بنی
اسرائیل به فرماندهی یوشع بن نون و كالب بن یوفنا از بیابان تیه بیرون آمده و به سوی شهر (بیتالمقدس و شام) حركت كردند، تا آن را فتح كنند و از زیر یوغ حاكمان ستمگر عمالقه خارج سازند. 
وقتی كه به نزدیك شهر رسیدند، حاكمان ظالم نزد بلعم باعورا (عالم معروف بنی
اسرائیل) رفته و گفتند از موقعیت خود استفاده كن و چون اسم اعظم الهی را میدانی، در مورد موسی و بنیاسرائیل نفرین كن. بَلْعَم باعورا گفت: «من چگونه در مورد مؤمنانی كه پیامبر خدا و فرشتگان، همراهشان هستند، نفرین كنم؟ چنین كاری نخواهم كرد.» 
آنها بار دیگر نزد بَلْعم باعورا آمدند و تقاضا كردند نفرین كند، او نپذیرفت، سرانجام همسر بلعم باعورا را واسطه قرار دادند، همسر او با نیرنگ و ترفند آنقدر شوهرش را وسوسه كرد، كه سرانجام بَلْعم حاضر شد بالای كوهی كه مشرف بر بنی
اسرائیل است برود و آنها را نفرین كند. 
بَلْعم سوار بر الاغ خود شد تا بالای كوه رود، الاغ پس از اندكی حركت سینه
اش را بر زمین مینهاد و برنمیخاست و حركت نمیكرد، بَلْعم پیاده میشد و آنقدر به الاغ میزد تا اندكی حركت مینمود. بار سوم همان الاغ به اذن الهی به سخن آمد و به بَلْعم گفت: «وای بر تو ای بَلْعم كجا میروی؟ آیا نمیدانی فرشتگان از حركت من جلوگیری میكنند.» بَلْعم در عین حال از تصمیم خود منصرف نشد، الاغ را رها كرد و پیاده به بالای كوه رفت، و در آنجا همین كه خواست اسم اعظم را به زبان بیاورد و بنیاسرائیل را نفرین كند اسم اعظم را فراموش كرد و زبانش وارونه میشد به طوری كه قوم خود را نفرین میكرد و برای بنیاسرائیل دعا مینمود. 
به او گفتند: چرا چنین می
كنی؟ گفت: «خداوند بر اراده من غالب شده است و زبانم را زیر و رو میكند.» 
در این هنگام بَلْعم باعورا به حاكمان ظالم گفت: اكنون دنیا و آخرت من از من گرفته شد، و جز حیله و نیرنگ باقی نمانده است. آنگاه چنین دستور داد: «زنان را آراسته و آرایش كنید و كالاهای مختلف به دست آنها بدهید تا به میان بنی
اسرائیل برای خرید و فروش ببرند، و به زنان سفارش كنید كه اگر افراد لشكر موسی ـ علیه السلام ـ خواستند از آنها كامجویی كنند و عمل منافی عفّت انجام دهند، خود را در اختیار آنها بگذارند، اگر یك نفر از لشكر موسی ـ علیه السلام ـ زنا كند، ما بر آنها پیروز خواهیم شد.» 
آنها دستور بلعم باعورا را اجرا نمودند، زنان آرایش كرده به عنوان خرید و فروش وارد لشكر بنی
اسرائیل شدند، كار به جایی رسید كه «زمری بن شلوم» رئیس قبیله شمعون دست یكی از آن زنان را گرفت و نزد موسی ـ علیه السلام ـ آورد و گفت: «گمان میكنم كه میگویی این زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستو تو اطاعت نمیكنم.» 
آنگاه آن زن را به خیمه خود برد و با او زنا كرد، و این چنین بود كه بیماری واگیر طاعون به سراغ بنی
اسرائیل آمد و همه آنها در خطر مرگ قرار گرفتند. 
در این هنگام «فنحاص بن عیزار» نوه برادر موسی ـ علیه السلام ـ كه رادمردی قوی پنجه از امرای لشكر موسی ـ علیه السلام ـ بود از سفر سررسید، به میان قوم آمد و از ماجرای طاعون و علّت آن باخبر شد، به سراغ زمری بن شلوم رفت. هنگامی كه او را با زن ناپاك دید، به آنها حمله نموده هر دو را كشت، در این هنگام بیماری طاعون برطرف گردید. 
در عین حال همین بیماری طاعون بیست هزار نفر از لشكر موسی ـ علیه السلام ـ را كشت. موسی ـ علیه السلام ـ بقیه لشكر را به فرماندهی یوشع بازسازی كرد و به جبهه فرستاد و سرانجام شهرها را یكی
پس از دیگری فتح كردند.[1] 

كه به گفته بعضی طاعون موجب هلاكت 90 هزار نفر از لشكر موسی ـ علیه السلام ـ گردید.[  بحارالانوار، ج 13، ص 375  ]

خداوند ماجرای انحراف بلعم باعورا را به طور اشاره و سربسته در آیه 175 و 176 سوره اعراف ذكر كرده، در آیه 176 میفرماید: 
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ كَذَّبُوا بِ‏آیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَكَّرُونَ؛ و اگر می
خواستیم مقام او (بلعم باعورا) را با این آیات و علوم و دانشها بالا میبردیم، امّا اجبار برخلاف سنّت ما است، او را به حال خود رها كردیم، و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی كرد، مثل او همچون سگ (هار) است، اگر به او حمله كنی دهانش را باز و زبانش را بیرون میآورد، و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین كار را میكند (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است كه هرگز سیراب نمیشود) این مَثَل گروهی است كه آیات ما را تكذیب كردند، این داستانها را (برای آنها) بازگو كن شاید بیندیشند و بیدار شوند.»[2] 
آری این است نتیجه فرهنگ بی
عفّتی و انحراف جنسی، كه وقتی نیرنگبازان از راههای دیگر شكست خوردن با رواج دادن فرهنگ غلط، دین و دنیای مردم را تباه میسازند.

 

حدیث جالبی از امام رضا (ع) وجود دارد که بلاها و بیماریهای جدید را به گناهان جدید انسان مربوط می داند. یکی از یاران امام رضا علیه السلام نقل می کند: سَـمِـعت الرضا علیه السلام یقول : کـُـلما اَحدث العبادُ من الذنوب ما لم یکونوا یعملون ، احدث الله لهم من البلاءِ ما لم یکونوا یعرفون، از عباس بن هلال شامی است که ، شنیدم امام رضا علیه السلام می فرمود : هرگاه که بندگان ، گناهان تازه ای پدید آورند که قبلا مرتکب نمی شدند ، خداوند بلای تازه ای برایشان پیش می آورد که قبلا نمی شناختند.( وسائل الشیعه جلد یازدهم صفحه 240)

هر روز بیماری جدیدی به وجود می آید؛ یک روز بیماری ایدز، یک روز بیماری آنفولانزای خوکی و روزی آنفولانزای مرغی و بیماری ایبولا که جدیدا در افریقا به وجود آمده است.

 

در روایت امده : کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَعْمَلُونَ ،أَحْدَثَ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَعْرِفُونَ یعنی «زمانی که مردم گناهی انجام دهند،که قبلا انجام نمی داده اند. خداوند برای مردم بلاهایی حادث می کند که نمی شناسند.

* ما من مرض الا بذنب.مریضی از گناه است .

* در شعری منسوب به حضرت امیر (علیه السلام) می فرمایند:

«دوائک فیک و ما تشعر - ودائک منک و ما تبصر»

 یعنی «داروی تو در خودت نهفته است و خودت نمی دانی و درمان تو از خودت است و نمی بینی

«وتحسب أنك جرمٌ صغير - وفيك انطوى العالمُ الاكبرُ»

یعنی «فکر میکنی موجود کوچکی

هستی و در حالی که همه چیز در تو نهفته استتمام هستی در تو نهفته، دارو و بیماری در تو نهفته.

*روایتی هم هست که می فرماید:

من يموت بالذنوب أكثر ممن يموت بالآجال ، ومن يعيش بالاحسان أكثر ممن يعيش بالاعمار.

یعنی «کسی که به وسیله گناه می

میرد، بیشتر است از کسی که با اجل از بین می رود و کسی که با احسان باقی می ماند بیشتر از است از کسانی به بخاطر عمر طولانی شان، عمر می کنند.

* نزد حضرت امیر روی صندلی نشست. پای صندلی شکست و او به حضرت امیر اعتراض کرد.

 مگر نمی گویید هر بلایی به سبب گناهی است. من کاری نکردم. حضرت فرمود: وقتی نشستی بسم الله نگفتی. از خدا غافل بودی، اگر بسم الله می گفتی بلایی به سرت نمی آمد.

* بر اساس روایتی ، پیامبر اسلام (ص) در خصوص دروغگویی می فرماید : مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید، هفتاد هزار فرشته او را لعنت می‌کنند و بوی گندی از قلبش خارج می‌شود که تا به عرش می‌رسد.

*را عاملی مهم برای حوادث برمی شمارد و بر آن تأکید می ورزد؛ چنانکه قرآن می فرماید: «وَ مَآأَصَـبَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُواْ عَن کَثِیرٍ »؛ «هر مصیبتی به شما رسد، به سبب اعمالی است که انجام داده اید، وبسیاری را نیز عفو می کند.

* به راستی اگر نافرمانی از فرمان خدا، عامل این همه مشکلات فردی و اجتماعی است و اگر گناهِ عده ای، گریبانگیرهمه جامعه می شود، پس چرا به آن بی توجه اند و گناه کاران شرمنده نمی شوند؟ چرا قبح گناه در جامعه کنونی از بین رفته است؟ چرا برخی، میان مال حلال و حرام فرقی نمی گذارند و فقط ثروت و تجملات و مقام، عامل تفاخر است؟ چرا ازیکی از مهم ترین واجبات، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، خبری نیست؟ چرا به نماز که ستون اصلی دین است،بی توجهی شده و پرداخت خمس و زکات، به فراموشی سپرده شده است؟ چرا حجاب و عفاف که نقش مهمی در اجتماع دارد، با بی توجهی مواجه شده است؟ آیا اختلاط زن و مرد در برخی مجالس، گناهی بزرگ محسوب نمی شود و چرانظارت والدین بر فرزندان، جدی گرفته نمی شود؟

متأسفانه آنچه بلای اجتماع، خانواده ها و به ویژه جوانان و نوجوانان شده است، معاصی جدید و سرگرمیهای متنوع و انحرافات تازه ای است که روز به روز بر آنها افزوده می شود. متأسفانه امروزه، روابط و دوستیهای پسر و دختر، استفاده از انواع مواد مخدر، استفاده ناصحیح از وسایلی همچون: ماهواره، اینترنت، موبایل و... به مسئله ای عادی تبدیل شده است؛ همان گونه که مشاهده می شود، گرفتن عکسهای غیراخلاقی با موبایل و ارسال آن توسط بلوتوس و... به وسایلی برای اشاعه فحشا تبدیل شده است و برخی والدین در مقابل هجوم فیلمها و عکسهای غیراخلاقی و مبتذل، جوانان راآزاد گذاشته و آنان ناخواسته، در حال فاصله گرفتن از ضروریات دین اند.

* مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا (نسا :79) هر چه از خوبيها به تو مى ‏رسد از جانب خداست و آنچه از بدى به تو مى ‏رسد از خود توست و تو را به پيامبرى براى مردم فرستاديم و گواه بودن خدا بس است.

* وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ ﴿شورا:۳۰﴾ و هر [گونه] مصيبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسيارى درمى‏ گذرد.

* خداوند قوم لوط را به اموری ابتکاری و ابتداعی می شناسد و می فرماید:

 وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِینَ ؛ و لوط را [فرستادیم ] هنگامى که به قوم خود گفت: «آیا آن کار زشت [ى ] را مرتکب مى شوید، که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشى نگرفته است؟ (اعراف، آیه80 )
این کار زشت که ایشان ابداع کرده بودند و پیشتار در این عرصه بودند، لواط و مساحقه و همجنس بازی بود. إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ= شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان درمى ‏آميزيد آرى شما گروهى تجاوزكاريد(اعراف :81)

همین مساله موجب شد تا ایشان به گناهانی عذاب شوند که درباره اقوام دیگر سابقه نداشته است. ایشان از نخستین اقوامی بودند که از اسمان سنگباران شدند .

امیدو نشاط...
ما را در سایت امیدو نشاط دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : montazer294a بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 12:46